گفتمان

فقط چند لحظه کنارم بشین فقط چند لحظه به من گوش کن

گفتمان

فقط چند لحظه کنارم بشین فقط چند لحظه به من گوش کن

تو آمدی و زن به جمال خدا رسید

محمد رضا طلوع در وبلاگ گفتگوی دوستانه نوشت:

تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
انسان دردمند به درک دعا رسید

تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید

هاجر هرآنچه هروله کرد از پی تو کرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید

احمد (ص) اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسید به حق با شما رسید

داغ پدر، سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع)
شعری شد و به حنجرۀ کربلا رسید

در تلّ زینبیه غروبت طلوع کرد
با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید

با محتشم به ساحل عمّان رسید اشک
داغ تو بود بار امانت به ما رسید

تسبیح توست رشتۀ تعقیب واجبات
قد قامت الصلاتی و حیّ علی الصلات

شب گریه های غربت مادر تمام شد
زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد

امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال
سلمان به آه گفت: ابوذر تمام شد

طفلان تشنه هروله در اشک می کنند
ایّام تشنه کامی مادر تمام شد

آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)
چشم حسین(ع) گفت : برادر! تمام شد

تا صبح با تو اُستن حنّانه ضجّه زد
محراب خون گریست: که منبر تمام شد

زاینده است چشمۀ زهرایی رسول
باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد

باور مکن که فاطمه (س) از دست رفته است
باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد؟

زهرا (س) اگر نبود حدیث کسا نبود
زینب (س) نبود و واقعۀ کربلا نبود

شب آمده ست گریه کنان بر مزار تو
دریا شکست موج زنان در کنارتو

بعد از تو چلّه چلّه علی (ع) خطبه خواند و سوخت
چرخید ذوالفقار علی بر مدارتو

زینب (س) کجاست؟ همسفر خطبه های خون
دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو

باران نیزه، نعش غریبانۀ حسن (ع)
آن روزگار زینب (س) و این روزگار تو

گل داد روی نیزه، سر تشنۀ حسین (ع)
تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو

تو سوگوار زینب (س) و زینب غریب شام
تو سوگوار زینب و او سوگوار تو

بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
دست نوازشی که کشیدند تیغ شد

اثر طبع علیرضا غزوه

نوشت فاطمه؛ یعنی، خدا غزل گفته است

شنیده می شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نوشت نام تورا، نام آشنایی که ـ

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه؛ یعنی، خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا
گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا-

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند
ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی ات را مرور باید کرد
مرور "کوثر" و "تطهیر" و "نور" باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهَیکم التکاثر بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به نان علی

از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم
شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم: از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست
کرم نما و فرود آ که خانه، خانه ی توست

سید حمیدرضا برقعی